حرف

دستتو بکش رو سر من گیریم نگیره -شاید  از این عادتم آروم بگیره

آخه مجبوری عادت کنی که هر وقت خواستی آروم بگیری  عادتتو صدا کنی حالا این دسته که میکشه رو سرت خیاله رویاست توهومه  چیه ما که نفهمیدیدیم ! عادتم کنیم از اون عادتاست دیگه پیله میکینم و ول کن قضیه نیستیم آخه هر چیزی حدی داره عزیزم . من از اون آدمام که به هرچی عادت کردم دیگه عادت میکنم خوب همه اینجورین که خو ب میگفتم بابا نپر وسط حرفام کی گفت جسد که تو پریدی وسط زندگی من همیشه از عادتهای زیادی سر چشمه گرفته تا رسیدم اینجا نه اشتباه نکنید این تصویره من نیستما من کسی دیگم حالا کی هستی ای عادت من یک آدمم نه بابا آدم اولش زن بابا خوب بعدش من نگفتم نپر وسط حرفام عزیزم ای بابا بزار حرفامو بگویم هه هه  بگویمو خوب اومدی حالا بگوی عادت من گوش میدم حالا شد . tnx ازت من تصمیم گرفتم به هرچی عادت نکنم زیاده روی نکنم خوب باشم سر حال باشم زندگیمو انجوری که دوست دارم اداره کنم-آقا اجازه همه اینو میخوان که نه فقط شما اره همه اینو میخوان پس من نتیجه میگیرم که عادت حدی داره! شما چی فکر میکنید. هان هان نه بله.




افکار

دیگه نمیتونم فکر کنم خسته شدم از بس فکر کردم و فکر کردم آخه من اگه به فکر کردن فکر کنم حتی تو خوابم فکر میکنم و دیگه مغزم به قول معروف سوت میکشه نمیدونم چیکار کنم فکر کنم نکنم همه میگن فکر کن بعد عمل کن منم اینجوریم و این فکر کردنو دوست دارم ولی نمیدونم وقتی زیاد فکر میکنم سرم درد میگیره الان چند وقتیه فراموشی زیاد گرفت به طوریی که حتی اگه یک خودکارو یک گوشه ای بزارم بعد از ۵ دقیقه بعد یادم نمیاد و این کارا منو ناراحت میکنه شایدم بیماریه فراموشی گرفتم  شایدم از بس فکر کردم اینجوری شدم من همیشه هر کاری میکنم یا وارد اداره ای میشم میخوام حرف بزنم همیشه فکر میکنم ولی دیگه تصمیم گرفتم که زیاد فکر کنم و به خود فشار نیارم الانم که دارم اینارو مینویسم اصلا فکر نمیکنم چند وقتیه که من سر در گم هستم الان میخواستم عکسی بزارم تو این وبلاگ هر کاری کردم نشد ولی فکر کردم بازم این یک عادته دیگه چیکار کنم چیکار نکنم یک ایمیل زدم به سایت گقتم آقا ما هر کاری کردیم نشد عکس و بزنیم تو وبلاگ و بعدش رفتم تو این باکسم ببینم چی شد جوابش اومد یا نه دیدیم چه خبره ۱۲۵ ایمیل دارم هر کاری میکنم پاک نمیشه به همین خاطر قیدشو زدم بعد باز فکر کردم(قرار شد دیگه زیاد فکر نکنم ولی این یک عادته) چیکار کنم چیکار نکنم گفتم بیام مطلبی از واقعیت خودمو ینویسم تا بفهمم کیمو به کجا خواهم رفت خلاصه جونم بگه میگفتم چند روزی میشه حالم دست خودم نیست بی حالم با حالم میخندم گریه میکنم اشک میریزم نه آخریشو دروغ گفتم چند وقتی میشه اشک نمیریزم دلم واسش تنگ شده خوب اینم یک عادته نمیدونم چرا من اینجوریم چرا اونجوریم صبح که رفتم سر کار حوصله نداشتم آخه دیشب نتوستم سحری پا شم آخه من اگه تا سحری نخوابم سحریرو میل میکنم اگه نخوابم که هیچیو هیچ میگفتم سر .کار  رفتم ساعت ۱۰:۱۵ رسیدم خوابم میومد صبحی حوصله هیچی کسی رو نداشتم رفتم همسایمون یک کاری داشت واسش انجام دادیم بعدشم نشستیم پای بازی کامپیوتری آخه حوصله نداشتم به همین خاطر گفتم روزم بگذره تا ساعت ( الان دارم فکر میکنم اینم یک عادته) نمیدونم ساعت چند بود که مشتری داشتیم صحبت کردیم  توضیح دادیم و بعدش سری جاروی زدمو فلنگو بستمو اومدیم خونه برنامه ماه عسل شبکه ۳ رو نگاه کردیم افطار کردیمو نمازمونو خوندیم بعدشم سریال شبکه ۳ رو نگاه کردیم ( این سریالو چقد کشش میدن بگین اصل ماجرارو) بعدشم که اومدیم پای نتو که ببینیم چه خبره نت حالا نمیدونم امشبو چیکار کنیم چت کنیم تا صبح یا با وبلاگمون به سر کنیم پس تا بعداو حرفهای عادتیه منو وبلاگ عادتیه من خوش باشین